درست وقتی همه چیز خوب هست، چیزهایی پیش می آید که آدم یکهو، خیلی خیلی عمیق، احساس نا امنی می کند و ا ین نا امنی بدترین چیز دنیا اگر نباشد، یکی از بدترین چیزهایی هست که می شود تجربه اش کرد.
حس نا امنی ، از نداشتن شناخت نسبت به مساله ای که تا کنون با آن مواجه نبودی، نشات می گیرد و مدام داری فکر میکنی که اگر در موقعیت مورد نظر باشی، چه می کنی و چه نمی کنی.
از اینکه به خاطر ملاحظاتی مجبور باشم در موقیعتی نشناخته و نا آشنا قرار بگیرم و دست به کاری بزنم که ته ته اش می دانم ممکن است خیلی به آن اعتقاد نداشته باشم، می ترسم.
زندگی خوب است، شیرین است و جاری.
کاش فقط این ناامنی ها نبودند. کاش.